«بازگشت»

از دل يك دشت گذشتيم

بر لب يك رود نشستيم

حادثه ي تلخ حيات بود كه مي رفت

آنگه بريديم گسستيم

كودكي كوچه ي شفاف ولطيفي بود

كه در آن دويديم

با شوق پريديم

از اسب چوبين چو فتاديم

در چادر مادر خزيديم

پاي صحبت استاد چو نشستيم بگفتا:

زندگي سيب قشنگي است

يا كتابي است كه خوانديم

در دل خنديديم وگفتيم:

زندگي نه سيب قشنگ است

ونه كتابي است كه خوانديم

زندگي همين است كه درآنيم

در پي يك جرعه حقيقت دويديم

رسيديم سراب بود

در طپش گوشه نگاهي خزيديم

پريديم كه خواب بود

بر او دل چو بستيم

فارغ از خود شديم واز غير گسستيم

دل داديم واز دل بريديم

بيهوده رهي بود كه درآن دويديم

در قايق نشستيم به گرداب  شكستيم

آرام به ساحل نگريستند وبر ما نگريستند

بعد از اين عهد كنيم

حرمت عشق بداريم

در شوره زار بذر دوستي نكاريم

گل احساس چو خشكيد

بر او نگرييم،نباريم

               1377

نظرات شما عزیزان:

سيروس غفوري ساداتيه

ساعت16:03---23 آذر 1391

[وب سایت] - [ایمیل]

سلام .

بيش از بيست سال پيش با هم در درس استاد روحاني حاضر بوديم .

من از خاطر نبرده ام . شما چه ؟!



فردا 24 آذر ماه ، سالروز درگذشت استاد است .

براي گرامي داشتش چه كرديد ؟!!



لطفاً با من تماس بگيريد .
پاسخ:سلام سيروس جان خوبي باور كن شوكه شدم خيلي وقت ها يادت ميكنم ياد اون كلاس پر صفاوصميميت ياد استاد عزيزمان مرحوم دكتر روحاني تو اون زمان از شعر زياد سرت ميشد مخصوصا شعر نو مخصوصا فروغ تو از نظر فكري هميشه چندين فرسنگ از ما جلوتر بودي راستش من دكتر را از روزي كه از كاشمر رفت هيچ وقت نديدم از خودت برام بنويس 09151328489(معذرت از طريق بلاگ فا نتونستم نظر بگذارم)

hosein

ساعت8:40---3 مهر 1391

[وب سایت]

salam.besyar ziba bood.

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: